مهربان هستم یه پایگاه داده
علی از من 3 سال بزرگ تره با سواد پر انرژی خیلی مودب و اجتماعی.
حیف فقط یه روز باهاش شیفت بودم توی یه درمانگاه جدید ، خیلی خلوت و تقریبا دوست نداشتنی
عکس کوچولوش رو بهم نشون داد پنج سالش بود و شرور به نظر میرسیدگفتم چه خوشگله گفت به مامانش رفته
هرچند خود علی هم چهره ی گشاده و خوبی داشت اما بیچاره موهاش کم پشت شده. کارشناسیش رو پرستاری خونده بود الانم ترم آخر ارشد ژنتیک
زیست میخوند واسه کنکور سراسری ....با هدف دندونپزشکی
گذاشتم حرف بزنه
رسید به اونجایی که یک ساله خانومش سر ناسازگاری گذاشته و با چیزایی که تعریف کرد یه پیش داوری هایی کردم اما به صورت نظر شخصی واسه خودم نگهش داشتم
به من ربطی نداره . تجربه ی اون به درد من نمیخوره و تجربه ی من به درد اون
با احترام ازش حرف میزد و ( اون خانوم ) خطابش میکرد . واسه حضانت فرزند قراره دادگاه تصمیم بگیره
400 سکه!
140 تا سکه رو دادگاه به عنوان استطاعت در نظر گرفته واسش به صورت یه نیم سکه هر ماه
طلاق به درخواست همسرش بوده اما علی گفته مهریه رو هم پرداخت میکنم
گفت نمیشه که به زور کسی رو نگه داشت
حرف کثیفیه اما فکر میکنم کاش یکی هم پیدا میشد تا 23 سال اینده ماهی 6میلیون به حسابم میریخت
طلاق چقدر زیاد شده! چی میشه که آدما به این نقطه میرسن؟ سخت گیری بیش از حد یا احترام زیادی؟ :/