شاید اگر دائم بودی کنارم
میگه چه حوصله ای داری که خودتو معلق نگه داشتی
میگم تو هدفت رو میخوای من از مسیر لذت میبرم یا بذار اینجوری بگم تو مقصود رو میخوای من مسیر رو
.
میگم هیچوقت نپرس پس کی میای خواستگاریم
میگه اگه فلان تاریخ اومدی که اومدی اگه نیومدی برو دس خدای مهربون
جوابی نمیدم اما تو ذهن خودم مسئله رو بررسی میکنم و نتیجه رو هم که واضح میبینم
.
میگه چرا نمیخوای بامن تو یه خونه زندگی کنی؟
میگم یه سری محدودیت داره
میگه تا کی اینجوری ادامه داره اگه یه سال دو سال دیگه با هم نباشیم چی؟
میگم مهم الانه
بق میکنه میگه نشونه ی بدیه
.
میگه از اینکه ویرجین نیستم نگرانم
میگم مگه انتخاب خودت نبوده ؟
میگه با چند نفر باید اشنا بشم، بهشون دل ببندم و رابطه که به جاهای خوبش رسید شرایطم رو بگم و اونا منو پس بزنن شاید یکیشون منو قبول کنه
نظرم رو واسه خودم نگه میدارم
.
یه ربع لاینقطع حرف میزنه ، نفس نمیکشه
میگم افتادی رو دور باطل و واضحه که خودت نمیدونی
میگه خب اگه خودم عقل داشتم که از تو نمیپرسیدم
میگم واضحا دنبال اینی با یکی آشنا بشی که هدفش ازدواج باشه و تا اینجاش بد نیست
مشکل از جایی شروع میشه که خیلی تند میری و نمیتونی هدفت رو پنهان کنی...
.
میگه وقتی دل میبندم نمیخوام دل بکنم
میگم تو رابطه داری ، کار میکنی ، ادای استقلال درمیاری اما مستقل نیستی
تو یکیو میخوای که مسیولیت زندگیت رو قبول کنه واسش قرمه سبزی درست کنی بهت حق طلاق و حق خروج از کشور بهت بده مهریه ت هم 50 درصد اموال شوهرت باشه
اینده ت رو هم میخوای پیش بینی کنم؟ در سال اول ازدواج ده کیلو وزن اضافه میکنی . ساعت کاریت رو خیلی کم میکنی و هدف بعدی که واسه زندگیت تعیین میکنی میشه فرزند
.
میگه من آدم ساختن و تعمیر کردنم نه تعویض کردن . من فرزند پدر مادری ام که خیلی مشکلاتشون بیشتر بوده اما جدا نشدن
میگم از فضل پدر تو را چه حاصل؟ اونا نسل قدیم تر بودن تربیت و تحصیل و شرایطشون فرق داشت. فرق هست بین کسی که میتونه بره ولی میمونه با کسی که مجبوره بمونه. مادر تو طلاق میگرفت کجا رو داشت که بره؟ سرکوفت اطرافیان. نگاه جامعه . حتی معیشتش هم تحت شعاع قرار میگرفت
میگم دکتر،مشاوره که میدین،پیشبینی که میکنین،فالم میگیرین؟...
+در مورد هدف به نظرم خیلی خوبه هدفشونو همون اول نشون بدن،تا اینکه هی زیرزیرکی رو مخ طرف کار کنن!