یک دانشجوی پزشکی

A doctor is a student till he dies

یک دانشجوی پزشکی

A doctor is a student till he dies

سه شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۵۷ ق.ظ

gray is the darkest color

دوریان گری

مردیت گری

ساشا گری 

کریستین گری

کاری نداریم که گری یه نام خانوادگی پرکاربرد در کشور های انگلیسی زبان محسوب میشه

چند روز پیش داشتم فکر میکردم کدوم خاکستری ، خاکستری تره؟ تیره یا روشن ؟

منم خاکستری ام

شاید همه ی ما خاکستری هستیم اما اینکه چه مقدار طیف به سمت روشن یا تیره تمایل پیدا کنیم...

حتی در برابر ادمهای  مختلف متفاوت باشه

حتی در برابر یک فرد ممکنه در روزهای متفاوت شیطانی تر باشیم

به عنوان کسی که خودم رو خاکستری میدونم ؛ 

حس پلید بودن دارم از اینکه نیمه سیاه خودم رو نشون بدم ، بی رحم باشم یا ادا خوبا رو در بیارم و پسر پاک و مقدسی به نظر برسم

ممکنه ذات خودم رو سفید عرضه کنم سفیدتر و پاکتر به نظر برسم تا جلب اعتماد کنم . اسیر که شدی کم کم اذیتت کنم وقتی داری نسبت بهم سرد میشی یه کم امیدوارت کنم

کم کم شیره ی جونت رو بکشم هیچ وقت طعم عشق رو بهت نشون ندم

هروقت نیاز به ستایش شدن دارم ؛ هروقت میخوام اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنم یه امید بهت بدم که به سمتم جذب بشی و التماسم کنی

کسی که سیاهه خب سیاهه دیگه میدونی نباید به سمتش بری اگه رفتی خطای خودته و نباید کسی رو بابتش سرزنش کنی

کور که نبودی میدونستی ادم پلیدیه

کسی که واقعا سفیده راحت بهش اعتماد میکنی و خیالت راحته (پیدا کردی سلام منم برسون)

مشکل افرادی هستن که نیمه ی روشن رو بهت نشونت میدن و کم کم تیرگیشون اشکار میشه

از  من فاصله بگیرید

 

 

 

* عنوان اقتباس شده از فیلمی که دوسش نداشتم

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۹/۱۱/۱۴
مهربان

نظرات (۱۱)

من از این قضیه که نیمه تاریکمو پنهون کردم ضربه خوردم برای همین الان سعی میکنم همونقدر عوضی به نظر بیام که خودم احساس عوضی بودن میکنم حداقل اینطوری کسی منو ب خاطر ظاهر الکیم انتخاب نمیکنه

پاسخ:
من ترجیح میدم حتی عوضی تر به نظر بیام تا ازم توقع خوبی نداشته باشن

“یه جای ماجرا مشکل داره
این سن با این طرز فکر و ادبیات نمی‌خونه”

کامنت شماست واسه یکی از پستام...و الان فکر میکنم دقیقا همین رو باید واسه خودتون بفرستم...

این طرز تفکر،به این سن نمیخوره...

حس پلید بودن رو قبلا دوست داشتم،چون باعث میشد فکر کنم بهتر میتونم از خودم مراقبت کنم...ولی الان فکر نمیکنم واسه مراقبت از خودم نیاز دارم که نقش بازی کنم یا حتما پلید یا زیادی پاک نشون بدم خودمو تا بتونم سواستفاده کنم...راه های بهتر و کارامد تری هم میشه پیدا کرد...به اضافه اینکه،ارزش گذاشتن واسه ادما،و پیدا کردن نقششون تو زندگیم باعث شد کمتر فکر کنم ذهن افراد مقابلم اسباب بازی من هستش!زیاد به رنگ کلی ادما فکر نمیکنم راستش،فکر میکنم هرکسی یه سیاهی یا سفیدی هایی داره بالاخره،که قانون خاصیم واسش وجود نداره و ثابت و همیشگی هم نیست حتی...شرایط رنگ ادما رو عوض میکنه.

پاسخ:
جنبه ی تعریف داشت دوست کم سن و سال من
من حس سیاه بودن رو رو دست دارم چون یه شخصیت اجتنابی دارم در عین اینکه میتونم دلقک جمع باشم نقش مجلس گرم کن رو به عهده بگیرم از نزدیک شدن به ادما میترسم ترجیح میدم زیاد بهم نزدیک نشن . اگه دور وایسن کمتر میترسم 
اره ادما رنگ عوض میکنن و این ترسناکه

ببخشیدا! ولی طرف مقابل هم عقل داره دیگه. اگه باهوش باشه می فهمه که دارین عمدا این روند رو طی می کنید و خب می کشه کنار! واینمیسه که شما شیره ی جونش رو بکشید!

اکثر آدما ممکنه اطرافیانشون رو به دلایل مختلف، با رفتارهاشون آزار بدن. اما درباره ی شما، حس میکنم اینکه از پیش تعیین شده هست و شما براش پلن دارید ترسناکه! انگار که بخواهید به معنای واقعی کلمه، طرف رو بازی بدید. از پیش تعیین شده و طبق پلنی که توی ذهنتون هست...

یاد 18 سالگی خودم افتادم با این پستتون و بغض کردم...

وقتی که آدمی با این افکار وارد زندگیم شد و من دیگه اون آدم سابق نشدم.

کاش حداقل اینا رو به هر کی که لازمه بدونه بگید از قبل.

پاسخ:
عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را
اون که نمیدونه من چه قصدی دارم شاید شک کنه اما وقتی دلش گیر کرد دیگه بازی خوردن رو باور نمیکنه 
این پلن ترسناک رو خیلیا دارن و تعداد کمی از پس اجراش برمیان

_ چرا نمیزاری مردم روی خوبتم ببینن؟

+ وقتی مردم خوبی ببینن، اونوقت انتظار خوبی دارن...

_ و من نمیخوام بنا به انتظارات دیگران زندگی کنم!

 

پاسخ:
دیمن سالواتوره (تنها انگیزه ی من از دیدن سریال خاطرات خوناشام)

اما به نظر من همون خاکستری که هستیم نشون بدیم. نه سیاه تر از واقعیت، نه سفیدتر از واقعیت. اینکه فقط روی سفیدو نشون بدی که فریبه، و فکر می‌کنم اینکه فقط روی سیاه رو هم نشوت بدی یجورایی شونه خالی کردن از مسئولیته.

 

پاسخ:
تا تعریفت از مسئولیت چی باشه
من مسئولیتی در قبال خوشحال کردن دیگران ندارم خودم از این جنگل زنده بیرون برم شاهکار کردم

هفت سالمو باختم اینطوری اونم تو اوج جوانی 

پاسخ:
قبلا نوشتم که با لفظ باختن خیلی مخالفم

من از نقطه نظر خودم گفتم. چون فکر می‌کنم قبال کسایی که دوستشون دارم و باهاشون تو یه رابطه‌ی تعریف شده‌ام مسئولیت دارم.‌ برا همین فکر می‌کنم اینکه خودمو بد نشون بدم که ازم توقع خوب بودن نداشته باشن مثل اینه که از زیر بار مسئولیت در می‌رم. خنده دار و شاید مثال ساده و بی ربطیه ولی یاد یکی از دوستان دوران دانشگاهم افتادم که تمام طول تحصیل تظاهر می‌کرد که آشپزی بلد نیست و چترِ ما می‌شد که خدای نکرده توقع نداشته باشیم پاشه یه چیزی بپزه :)) در صورتی که بعدا فهمیدیم آشپزیش واقعا خوب بود و چون مادرش شاغل بود کلا مسئولیت آشپزی تو خونه با این بوده. 

در هر صورت آدما انتخابای مختلفی دارن، انتخاب من تو رابطه بازی کردن و بازی دادن نیست. نه لزوما چون نمی‌خوام باعث ازار طرف مقابلم بشم، یا نه لزوما چون فکر می‌کنم مسئولیت دارم و دوست دارم آدم مسئولیت پذیری باشم، بیشتر به خاطر این‌که بازی کردن و نقشه چیدن و غیره انرژی روانی زیادی ازم می‌گیره.در صورتی که خودم بودن آسون و روون و لذت بخشه. 

پاسخ:
از زیر مسئولیت در رفتن 
حقیقتش بد نمیگی
اگه من بازی دادن رو انتخاب کردم شاید از سر بی اعتمادی باشه شاید از سر بی مسئولیتی
اما اخه من چه مسئولیتی برای خوشبخت کردن دختر مردم دارم؟
اگه خیلی مرام بذارم طرف رو دست به سر میکنم حتی اگه دوسش داشته باشم!
چون نمیتونم باهاش آینده ای داشته باشم میذارم بره 
نه به معنی اجازه دادن به معنی صبر کردن ، که زندگیش رو جای دیگه بسازه و منم خب  خوشحال میشم که خوشبخت بشه
سیاه تر به نظر رسیدن گاهی  خوبه

آره شاید من ساده انگاری کردم که گفتم فقط به خاطر فرار از مسئولیته. می‌تونه دلایل مختلفی داشته باشه. 

خب اگه انتخاب تو اینه که بحثی نیست. 

من شخصا این انتخابو نمی‌کنم، یکی به دلیل همینکه گفتم انرژی روانی زیادی میخواد و دیگری اینکه به نظرم یکی از تبعات این تصمیم اینه که آدم تنها میشه. چون به هر حال آدم مقابل رابطت یه جایی دیگه نمیتونه و نمیخواد ادامه بده بازیو، یا حتی اگه ادامه بده هیچ وقت انگار نمیتونی صمیمیت و نزدیکی واقعی رو تجربه کنی.  که البته باز فکر می‌کنم با تنهایی مشکلی نداشته باشی یا حتی صمیمیت رو نخوای. ولی من این مدل تنهایی رو دوست ندارم و صمیمیت برام مهمه. 

پاسخ:
نظرات افراد متفاوته و تا وقتی  به دیگران اسیب نزنه قابل احترام
خب ما همه تنهاییم
گاهی به غلط تصور میکنیم با یکی صمیمی هستیم در حالی که خودمونو گول میزنیم
یکی پرسیده بود حاضری بهترین دوستت رو با دومیلیارد پول عوض کنی و من به این فکر میکردم که کسی تو ذهنم نیست که بتونم بگم بهترین دوست

اون قسمتی که اول دون میپاشه تا اسیر شه طرف بعد بعداز مدتی خودشو نشون میده، خیلی ادمای پلید و خرابی هستن که متاسفانه میتونم بگم همه مون کم و بیش یه دوزی از این مورد تو وجودمون داریم، یکی بیشتر یکی کمتر

نمیدونم چی باعث این هیپاکرسی تو وجود اکثرمون شده... شاید بخاطر سیستمه.. انگار همیشه ترس داریم خود واقعیمونو نشون بدیم

ولی اونایی که از حد گذروندن اونا دیگه انسان نیستن، اینکه شیره جون طرفو بکشن.. واقعا شکنجه است

 

پاسخ:
جاه طلبی ادما و موقعیتشون تعیین میکنه که از بقیه استفاده بکنن یا نه
فقیری که از غذای خودش به سگ گرسنه ای میده از سیر شدن سگ لذت میبره .هر دو طرف لذت میبرن و ما اینو سو استفاده نمیدونیم
سربازی که در جوخه ی اعدام شلیک میکنه . جلادی که گردن میزنه خودشون هم لذت میبرن و این لذت با گرفتن جون یک انسان همراهه (آزمایش میلگراد )
اینکه من یه نفر رو بازی بدم ازش واسه افزایش اعتماد به نفس خودم استفاده کنم خب لذت بخشه
سلام. مشکل این مدل ادما که دوست دارن بازی بدن چیه؟ اگه علاقه ای بهش ندارن چرا ولش نمیکنن؟ اکثرا چه مدل کیسایی رو واسه بازی دادن انتخاب میکنن( ادمای ساده یا با اعتماد بنفس یا....)؟ *بهترین برخورد با همچین ادمی چیه؟ تموم کردن بازی یا عقب کشیدن خودت میتونه راه حلی خوبی باشه؟؟
پاسخ:
سلام
مشکل خاصی ندارن . دنبال اهدافشون هستن حالا اگه بازیچه شون له شد خب واسشون مهم نیست
چه مدل کیس رو انتخاب میکنن؟ نمیشه گفت هر کسی ممکنه تو دام بیوفته . همه نقطه ضعف هایی دارن
این مدل ادما مهرطلب یا بی عزت نفس یا عقده حقارت ندارن بنظرتون?
پاسخ:
عقده ی حقارت بهتره

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">