دنیای قشنگ نو
من نه افسرده م نه بدبین
واقعیت هایی بصورت واضح میبینم که گاهی تو چشمات رو به روی اونها میبندی فانتزی هایی تصور میکنی که هیچوقت راهی به این دنیا نداشتن .
توی ذهنت با آدمایی بحث میکنی ، کتکشون میزنی یا حتی باهاشون سانفرانسیسکو میری که بیش از پنج ثانیه مکالمه نداشتین یا بخاطر یه بوق ممتد از دستشون عصبانی شدی و فقط عصبانی شدی نتونستی واکنش عملی انجام بدی
واسه برادرت تولد پرفکت و رویایی گرفتی . پنجاه و یک عکس از شرح ماوقع توی اینستاگرام گذاشتی در حالی که شبش رو با چشم گریون خوابیدی
فکر میکنی چندتا دوست واقعی داری؟ اونی که میگفتی بهترین دوستته ، همسایه ش بخاطر بوی تعفن جسد دار زده شو توی حموم پیدا کرد بعد از چند روز ... نه تو تنهایی
اونقدری که مینویسی خوب ، خواستنی یا صادق نیستی اونقدری که تصور میکنی زیبا نیستی اپلیکشن های خوبی داری و حتی بیش از اونچه که باید واسه ویرایش عکسهات زمان صرف میکنی
کدوم نیمه ی لیوان رو میخوای ؟ واقعیت های دردناک یا دروغ های زیبا؟
.
.
.
.
© عنوان مطلبم کتابی از آلدوس هاکسلی
با کل پستت موافقم به جز اینکه تو واقع گرای بدبینی هستی.