یک دانشجوی پزشکی

A doctor is a student till he dies

یک دانشجوی پزشکی

A doctor is a student till he dies

سه شنبه, ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ۰۱:۲۳ ق.ظ

همراه بیمار تخت ۱۳

مطلب طولانی و پر از اصطلاحات رایج ولی نامأنوس پزشکیه.احتمالا به جز اعصاب خوردی برای خوانندگان چیزی نخواهد داشت ...به جهت خاطره نویسی منتشرش کردم 

همراه تخت ۱۳

سر ظهر بود زنگ زد گفت سر دلم سفت شده گفتم میام میبینمتون

۷۵ ساله مجرد کیس شناخته شده ی htn , ihd , ckd . ادیکت به اپیوم استنشاقی از چهل سال پیش . تعویض دریچه آئورت(بیوپروستتیک) و cabg همزمان ده سال پیش

در حال حاضر تنگی شدید دریچه آئورت و نارسایی میترال . تحت درمان با لازیکس ، والزارتان ، ریواروکسابان آسپرین و غیره !

لازیکسشو زیاد میکنی ازتمی پره رنال میشه کراتینینش می‌ره بالا ، لازیکسشو کم میکنی ادم اندام و ریه میده

خلاصه...

دفیکیشن یه کم داشته پس احتمالا انسداد نیس

دست گذاشتم شکم تندرنس واضحی نداشت

به پسرش زنگ زدم ( نامبرده فوق تخصص ولی در ۵۰۰ کیلومتر اون طرف تره) شرحی از وضعیت گفتم گفت میخای یه شیاف بیزاکودیل و قرص هیوسین بده ببین چطوره گفتم بریم یه نوار ازش بگیریم؟ ، گفت دستت هم درد نکنه (بعدا گفت به ایسکمی مزانتر هم فکر کرده بودم)

نوارش رو گرفتیم یه lbbb قدیمی بود . مجدد زنگ زدم گفتم تکلیف چیه ؟ گفت اینو خیلی وقته داره . اینجا گفتم تنگی نفسش نگرانم کرده میخای ببرمش فلان بیمارستان قلب؟ گفت باشه ببرش

این وسطا خود مریض هم علم مخالفت رو برافراشته بود و می‌گفت ولش کن نمیخاد ، بریم خونه که به نظرش وقعی نهاده نشد !

پسر بیمار گفت زنگ میزنم فلانی بیاد ببینتش

رسیدیم بیمارستان

به عنوان همراه مریض به خاطر کندی پذیرش و نوار قلب مجدد و ویلچر یه کم اخمام تو هم بود !

رفتیم تریاژ 

پالس اکسیمتری ۸۷ 🤦🏻‍♂️

من و مریض و ویلچر با پرستار محترم به انضمام نوار قلب و برگ تریاژ تحویل رزیدنت سال سه داده شدیم پرستار بازوقشنگ فرمودن دکتر فلانی DHF !

خوابوندیمش رو تخت... گفت این که اینتوبیشن میخاد یه نگاه به مریض انداختم ، تلاش تنفسی بالا و دیسترس متوسط تا شدید

خودمو معرفی کردم و شرح حال دادم گفت بذار ببینیم با اکسیژن چقدر بهتر میشه ، از اونور یه ندا داد : بچه ها مشاوره اورژانسی بیهوشی از نظر اینتوبیشن

فلو اینترونشنال هم نظرش رو تایید کرد(فامیلیش رو از اتیکتش خوندم، خیلی سخت بود بعدا مهرش رو که دیدم فهمیدم از اتباعه)

پالس اکسیمتری ۷۵ 

با اکسیژن تا ۹۴ اومد بالا اما احتمال ارست تنفسی داشت 

لازیکس تزریقی و سرم نتیروگلیسرین و درمان پولموناری ادما. حواسم نبود اینجا کاره ای نیستم گفتم فولی هم واسش فیکس کنین دیدم یکی از پرستارا چشاشو تنگ کرد گفتم لطفا

رزیدنت بیهوشی اومد ، مجدد معرفی و شرح حال با تکیه بر قلبی و ادیکت بودن بیمار دادم ... گفت چرا زودتر نیاوردینش گفتم من پیشش نیستم . دندون مصنوعی بزرگوار رو ازش گرفت و سدیشن و اینتوبیشن

زنگ زدم به پسر بیمار و شرح ما وقع رو دادم گفت الان راه میوفتم به دکتر فلانی هم سپردم بیاد ببینتش 

به علت اعتیاد نیاز به دارو بیشتر بود و پروپوفول و افت فشار از ۱۶ به ۸ ...واسش نوراپی نفرین هم در کنار فنتانیل و سرم نیترو هم شروع شد

دست و پا میزد یه خورده بیقرار بود به نظرم با ونتیلاتور رابطه ی خوبی نداشت

با اجازه ی پرستارش که داف میان رده ای بود هر چند دقیقه ، صد میکرو فنتانیل شوت وریدی بهش میزدم اونم می‌رفت هپروت

اومد ازش نمونه خون بگیره ، صداش کرد آقا خوبین ؟ گفتم از اونجا که شما وایسادین خوب به نظر میاد؟ گفت نه این جزو پروتکل برخورد با بیماره حتی بیماری که هشیار نیست گفتم میدونم حاجی شوخی کردم

پرستارش پرسید همکارین گفتم اره گفت خیلی آشنایین ، گفتم اشتباه میکنین گفت قبلا اینجا نبودین؟ گفتم هرگز ! والا بار اولیه که میام این بیمارستان. گفت شبیه یکی از رزیدنتامون هستین 

سوپروایزر بالینی اومد ، از آشنایان دکتر فلانی هستین؟ ( حالا من دکتر فلانی رو فقط به اسم کوچیک میشناختمش منتها برام قابل حدس بود) گفتم اره گفت مریضتون کی AVR شده ؟میخواستم بگم خواهر من والا من هم که پزشکم به زور میفهمم منظورت تعویض دریچه ی ائورته اما فقط گفتم ده سال پیش . رفت ایستگاه پرستاری واسه چونه زدن خالی کردن تخت آی سی یو 

 

این ماجراها دو سه ساعتی طول کشید و پرسنل و نگهبان و رزیدنت (ماشالا یکی دوتا نبودن)به من چشم غره میرفتن هر کی رد میشد مثل گربه ی کنار کوچه یه لگدی هم به من میزد و سعی در بیرون کردن من داشتن ، منم عطف به ابراز همکار بودن حس شفقتشون رو برانگیخته میکردم و یه گوشه وایساده بودم عین سوسک اطراف رو دید میزدم

خلاصه دکتر فلانی هم اومد گفت یه اکو دم دستی کرد گفت چرا سی تی نشده که من به سرنگ حاوی فنتانیل توی دستم اشاره کردم گفتم بی قراره با دستگاه فایت میکنه . دارو رو زیاد کرد و گفت با میکرو ونت بره سی تی که دیدیم خرابه هیچی دیگه گفت ولش کنین بچه ها ببریم آی سی یو خودش هم باهامون اومد و به پرسنل گفت بچه ها همراهش پزشکه اگه کاری دارین بهش بگین

رفتیم تو یه نگاه به مانیتورا و شیت آی سی یو

پرستار تخت اونوری داشت می‌گفت این مریض من قرصا رو تف کرد تو صورتم .گفتم عه چرا؟ گفت تو بیا ازش بپرس

از صدای داد و بیدادش فقط تعال رو فهمیدم یعنی بیا . گفت عرب عراقه cabg شده الآنم توهم زده( دلیریوم با شروع تاریکی هوا در بیماران قلبی بستری بسیار شایعه) با هیچی هم نمی‌خوابه . دستشو گرفتم اونم شروع کرد به عربی یه چیزایی گفتن که اگه شما منظورشو فهمیدین منم فهمیدم . هی میگفتم بابا من که نمی‌فهمم چی میگی ، پرستار محترم و زیبارویی گفت دکتر خودتو خسته نکن با گوگل ترنسلیت هم تلاش کردیم نه اون تونست منظورشو برسونه که چی میخاد نه ما تونستیم حالیش کنیم اینجا کجاست

خلاصه بعد ده دقیقه ای برگشتم پیش مریض خودم و با پرستارش هماهنگ شدم و طی تماس تلفنی با فرزند بیمار محل رو ترک کردم

جزییات داستان رو فراموش کردم ۵-۶ روز ازش گذشته

مریض مذکور همچنان بستریه. کووید رد شده اما لوکوسیتوز داره . سورس عفونت پیدا نشد آنتی بیوتیکش رو میگیره ادم داره چست تیوب دو طرف به خاطر پلورال افیوژن دو طرفه و شدید . و اگه بخوام از نگاه یه پزشک بگم : مریض مسن وقتی با سپسیس رفت آی سی یو احتمالا زنده بیرون نمیاد.

.

.

بعدا نوشت : اکسپایر شد

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۰۸/۱۰
مهربان

نظرات (۶)

پزشک نبودم ولی متن قشنگی بود خواندن علوم پزشکی را دوس دارم

پاسخ:
سپاس

تک تک این اصطلاحات را سرچ کردم  خیلی کیف داد به اطلاعاتم افزوده شد بازم از این متنای تخصصی بنویسید دکتر جونم

پاسخ:
ارادت فراوان
چشم
۱۰ آبان ۰۱ ، ۲۳:۱۰ ربولی حسن کور

سلام

یکی از عللی که کار توی بیمارستانو ادامه ندادم همین بود

من توانائی عکس العمل سریع به نیازهای یه مریض اورژانسی را نداشتم

 

پاسخ:
سلام
من کار اورژانس رو خیلی دوست داشتم اما اعصابشو نداشتم

#خدا قوت پهلوان 

#واقعیت اینه که خیلی کسی خوشش نمیاد همکار ببینه تو محیط کاری درمانیش، به خصوص اگر حس کنه اون همکار داره دخالت می کنه تو کارش.  بازم خیلی خوب مقاومت کردید !

#خوشحالم دیگه کشیدم کنار خودمو از این محیط :/

پاسخ:
سپاس
منم دیگه اورژانس کار نیستم . قدیما بودم ترک کردم !
حتی به ندرت کار درمانی انجام میدم
اعصاب فولادی میخواست

#خدایش بیامرزد :(

مهربان باعث خوشحالیه که چراغ اینجا رو روشن نگه داشتی

خیلی وقت بود وبلاگت رو چک نکرده بودم و الان( توی بهم‌ریخته‌ترین روزهام) اینجام که برای چند دقیقه فکر کنم همون دختر کوچولویی‌ام که اینجا و چندتا وبلاگ دیگه پرسه می‌زد و دنیای خودشو داشت... 

همین دیروز یه ترمک رو که با خودم یه بار برده بودم اورژانس و انگار اصلا از اونجا وایب خوبی نگرفته داشت می‌گفت واقعا کسی دلش می‌خواد محیط کارش اونجا باشه؟ 

و تو و چندتا پوست کلفت دیگه جلو چشم‌هام بودید و گفتم آره خیلی‌ها ترجیح‌شون اینه اونجا و با فوریت و دقت حداکثری کار کنن و حالا داری می‌گی که از اعصابت خارجه... 

خب مریضی که همراهش بودی واقعا اوضاعش پیچیده بوده و روحش در آرامش باشه 

من یه بار با روپوش( برای بالا بردن روحیه مریض و بیشتر شدن سازگاریش با پرسنل بیمارستان)رفتم عیادت دوستِ دوستم (21 ساله) که فکر می‌کردیم زخم معده داره (خودش اینطور گفته بود) و تو استیشن وسط گپ زدن با نرسی که می‌شناختم یهو گفت آره این بیچاره تخت 7 هم جواب پاتولوژیش اومده کنسره ولی درمان و شروع نمی‌کنن 

و بعله من به عیادت همین تخت 7 اومده بودم

گیج و مات برگشتم بالاسرش و به خودم اومدم دیدم دارم باهاش شوخی می‌کنم و اون وسط‌ها به چشم‌های خسته و به خون نشسته مامانش نگاه می‌کنم و تو ذهنم نمی‌تونستم بهش حق بدم که مریضی دخترش رو ازش پنهون کرده و در جدل بودم که بکشمش کنار حرف بزنیم یا نه...

به عنوان کادر درمان اطراف کسی با شرایط پزشکی بودن سخته :/

پاسخ:
به نظرم کار درستی نیست که از بیمار مشکلش رو مخفی میکنن و به اسم خیرخواهی گند میزنن به حق انتخابش

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">