یک دانشجوی پزشکی

A doctor is a student till he dies

یک دانشجوی پزشکی

A doctor is a student till he dies

جمعه, ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۵۴ ب.ظ

مرده آن است که نامش به نکویی نبرند

یکی از پرسنل حراست منو کشید یه گوشه

-آقای دکتر وقتی یکی مرگ مغزی میشه روح از بدنش خارج میشه؟

گفتم واسه سوالت جواب مشخصی ندارم یه خورده توضیح میدم 

ببین اون فرد مغزش دیگه کار نمیکنه اون چین و چروکهای روی مغز رو دیدی؟ اونا رو دیگه نداره مغزش دیگه سلولی نداره مثل ماست یکدست و شل میشه.اعضای دیگه بدنش شاید واسه افراد دیگه قابل استفاده باشه

-آیا قابل برگشت هست؟ با علم امروز نه. 

-بعدا چی؟ اگه یه روزی بشه مغز کامل رو توی آزمایشگاه شبیه سازی کرد و بهش پیوند بزنی شاید

کسی که مرگ مغزیه با دستگاه زنده س

-خب اگه تا چندسال نگهش دارن چی؟

گفتم فرض کن توی یخچالت یه میوه ی فاسد باشه بعد یکی دوهفته همه ی محتویات یخچال از بین میرن

-از نظر پزشکی روح وجود داره؟

به نظر من نه

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۳:۵۴
مهربان
سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۰، ۱۱:۴۹ ب.ظ

دنیا رو با چشم تو میبینم

اینقدر محلول به سرت میزنی قرص تقویت مو و مزوتراپی میری بازم موهات کم پشته؟

اینقدر روانکاوی و روانپزشک و چند قلم دارو بازم شبیه خل وضع هایی؟

همش رژیم و ورزش بازم هیکلت اینه؟

اینقدر کلاس و کتاب و معلم رتبه کنکورت این شد؟

ما هم هر کدوم واسه کوچکترین داشته هامون تلاش کردیم همون اردکی که روی آب آروم به نظر میاد اما زیر آب در حالا تقلا واسه سکونه

اگر کمکی نمی‌کنیم نمک بر زخم دیگران نباشیم

۹ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۴۹
مهربان
يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۹، ۱۱:۱۸ ب.ظ

عشق بازان چنین

محبوب من
دیگر دروغ بس است

دوستتان ندارم
تمام این سالها شما را دوست نداشتم

من فقط
این حس را میخواستم

۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲ ۲۴ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۱۸
مهربان
پنجشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۹، ۱۱:۱۶ ق.ظ

عشق چیست

اصولا همه چیز هدفه

اگه نمیدونین چی میخواین پس اصلا چجوری میخواین بهش برسین

عشق چیزی به جز یه حس خوب نیست و احساسات زودگذرن ... نسبت بهشون تولرانس ایجاد میشه (تحمل در نقش معادل فارسی حق مطلب رو ادا نمیکنه ) عین چیزی که در اعتیاد به مواد مخدر ، محرک یا توهم زا ایجاد میشه برای ایجاد پاسخی که در اولین مصرف ایجاد شده مداوما به ماده بیشتری نیاز هست

اگه میخواین عشق پایدار بمونه باید دایما شدتش رو بیشتر کنین ، عملا تا جایی امکانش هست و مسلما بعد از وصال این مسئله سخت تر میشه جای خودش رو به عادت میده و ما به اشتباه تصور میکنیم که عشقه

به ویژه که طرفین خرشون از پل گذشته 

اگه عشق نیست و عادته ما چرا ادامه ش میدیم ؟ چون انسان میل به پایداری داره تغییر واسش سخت و اضطراب اوره

البته عواملی که جذاب شناخته میشن با گذر زمان سلیقه جمعی تغییراتی دارن .در نظر بگیرین که موی اتو کرده و سیخ سیخ ده سال پیش غوغا میکرد الان خط بطلان میکشه بر همه ی معیار های جذابیت طرف

ته ریش وریش و سبیل یا در مورد خانوما مانتوی اپل دار که امبر هرد رو شبیه فرامرز خودنگاه میکرد . ده پونزده سال پیش که مانتو های رنگی جیغ مد شد یا خفاشی و ...

از بحث دور شدیم برم به زندگیم برسم

یه علامت کوچیک واسه یاد اوری

تو به من بگو از عشق و زندگی چی میخوای من در حد توان راهنماییت میکنم

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۱۴ اسفند ۹۹ ، ۱۱:۱۶
مهربان
يكشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۲۰ ق.ظ

میدونستم حق تو بهتر از ایناشه

با یه سوال چالشی شروع کنم

توی مهمونی هستی ؛ ترجیح میدی باهوشترین فرد اتاق باشی یا ساده ترین؟

(توضیح واضحات : مستقل از سطح مدعوین  ، میخوای بر دیگران ارشدیت داشته باشی و نگاهت بهشون از بالا به پایین باشه یا میخوای ازشون یاد بگیری و خودتو ارتقا بدی )

خودم هنوز جوابی براش ندارم

از آرزوهایی که پنج یا ده سال پیش داشتی به کدوماشون رسیدی؟

مسلما منظورم داشتن کت جادویی (سریال شبکه سه )، سوار شدن بر تک شاخ ؛ رویین تن شدن یا بر قراری صلح ابدی در جهان نیست

دوستیی که 6-7 سال پیش میخواست سالی دوتا نوبل بگیره الان دغدغه ذهنیش اینه که چرا یکی نمیاد منو بگیره(واقعی)

خود من ده سال پیش فکرشم نمیکردم سال 99 اینجا باشم 

افسردگی از دیدگاه روانشناس ها ناشی از ناکامی در زندگیه ، روانپزشک ها میگن به خاطر اختلال واسطه های عصبیه . هردو درست میگن .اینکه نتونستی به چیزی که میخواستی برسی خب غمگینت میکنه و با دارو اون حس غم برطرف میشه

اینکه حس کنی استعداد ها و توانایی هات بلااستفاده موندن درد کمی نیست اینکه چه پیشینه ای داشتی ... معشوق هزاران نفر بودی اما الان کمک آشپز یه رستوران درجه سه هستی اینکه گل طلایی رو توی فینال جام جهانی فلان سال واسه آلمان زدی اما الان نظافتچی دستشویی هستی

نمیدونی خوشحال باشی که میتونست بدتر از این باشه یا بابت زندگیت شاکی باشی و به خاطر آرزوهایی که از دست رفتن ناله کنی... زندگی پوکر فیس بهت نگاه میکنه و کار خودشو میکنه 

 

 

 

عنوان مطلب بخشی از اهنگ حال من خوب نیست -دایان

۱۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۹ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۲۰
مهربان
سه شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۵۷ ق.ظ

gray is the darkest color

دوریان گری

مردیت گری

ساشا گری 

کریستین گری

کاری نداریم که گری یه نام خانوادگی پرکاربرد در کشور های انگلیسی زبان محسوب میشه

چند روز پیش داشتم فکر میکردم کدوم خاکستری ، خاکستری تره؟ تیره یا روشن ؟

منم خاکستری ام

شاید همه ی ما خاکستری هستیم اما اینکه چه مقدار طیف به سمت روشن یا تیره تمایل پیدا کنیم...

حتی در برابر ادمهای  مختلف متفاوت باشه

حتی در برابر یک فرد ممکنه در روزهای متفاوت شیطانی تر باشیم

به عنوان کسی که خودم رو خاکستری میدونم ؛ 

حس پلید بودن دارم از اینکه نیمه سیاه خودم رو نشون بدم ، بی رحم باشم یا ادا خوبا رو در بیارم و پسر پاک و مقدسی به نظر برسم

ممکنه ذات خودم رو سفید عرضه کنم سفیدتر و پاکتر به نظر برسم تا جلب اعتماد کنم . اسیر که شدی کم کم اذیتت کنم وقتی داری نسبت بهم سرد میشی یه کم امیدوارت کنم

کم کم شیره ی جونت رو بکشم هیچ وقت طعم عشق رو بهت نشون ندم

هروقت نیاز به ستایش شدن دارم ؛ هروقت میخوام اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنم یه امید بهت بدم که به سمتم جذب بشی و التماسم کنی

کسی که سیاهه خب سیاهه دیگه میدونی نباید به سمتش بری اگه رفتی خطای خودته و نباید کسی رو بابتش سرزنش کنی

کور که نبودی میدونستی ادم پلیدیه

کسی که واقعا سفیده راحت بهش اعتماد میکنی و خیالت راحته (پیدا کردی سلام منم برسون)

مشکل افرادی هستن که نیمه ی روشن رو بهت نشونت میدن و کم کم تیرگیشون اشکار میشه

از  من فاصله بگیرید

 

 

 

* عنوان اقتباس شده از فیلمی که دوسش نداشتم

۱۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۵۷
مهربان
دوشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۹، ۱۰:۴۱ ق.ظ

من آلن نیستم

توی زندگی موفق نبودی؟ خودکشی موفقی داشته باش

آلن پسر کوچک یکی خانواده ی 5 نفره که بنا به تناسب قانونی که خودکشی رو مجاز دونسته همه با هم در مغازه ی ارائه محصولات تسهیل مرگ کار میکنن. 

کتاب مغازه ی خودکشی در ظاهر یک طنز سیاه در قالب زبان کودکانه س 

خطر لو رفتن داستان

 

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۹ ، ۱۰:۴۱
مهربان
يكشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۵۰ ق.ظ

شکست عشقی چرا و چگونه

 

در قدم اول اینجوری بگم که با لفظ شکست عشقی مخالفم

به دوستانی که تمایل به چسبنده بودن دارن نکته ای رو گوشزد میکنم که دوست ندارن بشنون و ممکنه از من بدشون بیاد اما چه باک

آدما میان که برن . همون اندازه که بودنشون خوبه رفتنشون هم خوبه

کسی که میره با یه سیلی به ما یاد اوری میکنه که هوی فلانی ! هوا برت نداره ؛ همچین تحفه ای هم نیستی .

اگه اینجوری به ماجرا نگاه کنی که طرف با رفتنش بهت کمک کرده تا آدم بهتری بشی ، به نظرم جا داره ازش تشکر هم بکنی

چرا باید با تو بمونه؟ تو چی داری که اون بخواد تا ابد با تو توی رابطه بمونه؟ پس سعی کن خواستنی تر بشی اون شعار معروف اونقدر خوب باش که گرفتن خودت از بقیه براشون بزرگترین مجازات باشه

اگه خواستنی بودن رو در ظاهر میبینی باید بگم ظاهر اونقدرا ماندگار نیست. ژل و فیلر و بوتاکس و زاویه فک راینوپلاستی ژنیوپلاستی بلفاروپلاستی ماموپلاستی لمینیت و ونیر و چیزایی که فقط جنبه ی زیبایی اونم موقتی و با ریسک آسیب پایدار به سلامتی دارن که چی؟ چه دستاوردی واسه خودت داره ؟

بگذریم

شکست رابطه یا بهتر بگم پایان رابطه به معنی باختن نیست

رابطه برد و باخت نداره

اگه حس باختن میکنی اشتباه از خودته اما پذیرفتن این اشتباه کار سختیه ... در نتیجه بازی کردن نقش قربانی رو انتخاب میکنی تا ترحم دیگران رو جلب کنی مهرطلب بودن شاخ و دم نداره ، گدایی محبت همینه

اگه فکر میکنی تو خوب مطلق بودی و اون بهتر از تو گیرش نمیاد . اگه فکر میکنی لیاقت نداشته بهتره بگم ادما ضربه هایی که خوردن رو خوب یادشون میمونه اما ضربه هایی که زدن نه

اون دون ژوانی که هیچوقت دست رد به سینه ش نخورده ؛ من نیستم

۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۹ ، ۰۹:۵۰
مهربان
چهارشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۹، ۰۸:۳۵ ق.ظ

سهم من از بودن تو یه خاطره س همین و بس

همیشه فیلم ها و داستان های تلخ رو نسبت به ماجراهای پایان خوش ترجیح میدادم در واقع برام بیشتر ملموسه

از خاطرات روزهای کوهنوردی وقتی ساعت های طولانی توی کویر یا کوه بدون آب گیر میوفتادیم ، مسیرهای سخت و دیواره رو با اشک و اه و گریه طی میکردیم وقتی تا کمر تو برف بودیم وقتی حس میکردیم گم شدیم یا اون شبایی که از سرما تا صبح تو پناهگاه یا شکاف سنگ ها سگ لرز زدیم ، وقتی شب دچار ارتفاع زدگی شدم همه ی اونا از برنامه های طبیعت گردی و جنگل و خانوادگی واسم لذت بخش تر بود

توی شرایط سخت کمتر احساس تنهایی میکردم . سختی واسم حس زنده بودن داشت .توی فیلم پلتفرم یه جای هست که تریماگاسی به گورنگ میگه تو از اونایی هستی که اگه توی طبقات بالا (رفاه کامل) باشی خودتو پرت میکنی پایین

من همونی ام که تو شرایط سخت زنده میمونم ، درد بهم یاداوری میکنه که هنوز زنده ام تلاش برای زندگی و تنازع بقا بهم انگیزه میده اگه بیکار باشم عصبی و سویسیدال میشم 

.

# علامت سوال . شادمهر

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۴ دی ۹۹ ، ۰۸:۳۵
مهربان
دوشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۹، ۰۴:۵۷ ب.ظ

گل همه رنگش (( بده ))

قدیم ندیما که شیفت بیمارستان و اورژانس میدادم شبها گوشیم رو سایلنت نمیکردم(حتی وقتی کشیک نبودم) اما الان که دیگه درمانگاه نشین شدم شبا با خیال اسوده میخوابم .منتها به واسطه ی اینکه صبح خیلی زود بیدار میشم شبا مثل مرغ زود خوابم میبره

اونشب قبل از اینکه گوشیم روسایلنت کنم خوابم برده بود . دوازده دیدم یه دوست نسبتا قدیمی داره زنگ میزنه (اخرین تماسش حدود شیش ماه پیش بود همین ساعتها در مورد تداخل الکل و فلوکستین)

خوبی؟ با بچه ها جمع بودیم خونه ی من ؛ یه ذره گل کشیدیم یکی از بچه ها فاز بد گرفته ، رفته بالا پایینم نمیاد .گیر داده منو ببرین دکتر دارم میمیرم . میشه بیای ؟

چشه حالا؟ یه سری چیزا گفت تهش هم گفت خودمم یه کم بالام نمیتونم مدیریت کنم

گفتم لوکیشن بفرست با اسنپ میام

هنوز دستگیرم نشده بود که اوضاع از چه قراره

مامانم بیدار بود ، گفتم بچه ها کار دست خودشون دادن و اور دوز کردن برم ببینم چه خبره . گفت چجور ادمایی هستن؟ گفتم یکیشونو میدونم سابقه کیفری و حبس داره . گفت مواظب باش

کیفم ، دستگاه فشار و چندقلم دارو برداشتم

خونه ی فوق العاده نامرتب ، تاریک و کثیفی بود .پاکتهای سیگار دورتا دور اتاق ریخته بود

حدود 40 ساله ؛ مادر دو فرزند ، بدون بیماری زمینه ای یا مصرف داروی اعصاب و روان . گفتم فقط گل؟ گفت اره با سیگار اما زیاد کشیدیم. بار اولشه ؟ نه

گفتم دور و برش رو خلوت کنین . یکیشون رفت تو اشپزخونه مشغول اشپزی شد بقیه شون همونجا نشستن مثل جغد به من زل زدن

چندتا معاینه کوچیک که دیدم خبر خاصی نیست

نشستم جلوش پرسیدم خوبی؟

گفت من مرده بودم . روحم رو دیدم از بدنم جدا شد . از بالا بقیه رو میدیدم . اما دوباره برگشتم . تقصیر ایناس

گفتم :خب  الان که زنده ای . دیگه چیکارا کردی؟ میدونی الان کجایی؟

تو دکتری ؟ میخواستم بهش تیکه بندازم اما دیدم توان درک و تحلیلش رو نداره .گفتم اره

من دارم میمیرم ؟

نه هنوز

دیوونه چی؟

نه اونم نمیشی

از کجا میدونی ؟

چون من دکترم

سوالاتش رو بهت زده و مثل عقب مونده ها میپرسید

این وسطا حضار هم نظریه پرتاب میکرد

مطمینی من نمردم؟.

دستشو گرفتم دست منو حس میکنی ؟

آره

پس نمردی .

اما شاید دیوونه شدم .

دست منو فشار بده

خب دیدی تونستی دستمو فشار بدی یعنی دستور رو اجرا میکنی و دیوونه نشدی

بچه هام مادر دیوونه نمیخان . اگه دیگه دوسم نداشته باشن چی؟

اما تو که دیونه نمیشی .

گفت آره بعد سرش رو انداخت پایین و چند دقیقه ای به سکوت گذشت

صاحب مجلس که بالاسر من وایساده بود گفت آخی داره با ترس هاش مواجه میشه .اول ترس از مرگ بعد دیوونگی حالا هم دوست داشته نشدن . بعد رفت بیمار ! رو بغل کرد

نهههه نهههه نهههههه  بیمار یهو آب روغن قاطی کرد فریاد زنان گفت من دارم دیوونه میشم چرا منو نمیبرین دکتر ؟

صابخونه گفت خب مثل اینکه تر زدم .

بهش گفتم میری بیرون یا با چک و لگد بیرونت کنم ؟

صابخونه :منم میخوام یاد بگیرم خب . گفتم برو حالا وقتش نیس

هر پنج دقیقه سوالا رو میپرسید

خلاصه که تا سه و نیم طول کشید اوردمش پایین .

بیمار رو سپردم دست رفیقاش که برگردم خونه ؛ طی بیست دقیقه اونقدر دستش انداختن و سر به سرش گذاشتن میخواستن جرات حقیقت بازی کنن که دوباره قاطی کرد

هیچی دیگه موندم و سیکل سوالات هر چند دقیقه تکرار شد تا 6 صبح که خوابش برد

.

پ ن یک : میشد بهش دارو بدم اما اگه الکل یا مخدر باهاش مصرف کرده بود اوضاع خیلی خراب میشد و اونجا هم امکانات بیمارستانی یا درمانگاهی موجود نبود

پ ن دو :  یک درصد ازافرادی که حتی یه بار گل مصرف میکنن دچار جنون برگشت ناپذیر میشن عارضه ش هم مستقل از میزان مصرفه

پ ن سه : همتون با هم گل نزنین یکی مصرف نکنه که اگه کسی حالش بد شد ببرتش  بیمارستان

پ ن چهار : کلا گل نزنین یه چیزایی هست که لذتش میره اما مسئولیتش میمونه

 

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۱۶:۵۷
مهربان