یک دانشجوی پزشکی

A doctor is a student till he dies

یک دانشجوی پزشکی

A doctor is a student till he dies

يكشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۵۰ ق.ظ

شکست عشقی چرا و چگونه

 

در قدم اول اینجوری بگم که با لفظ شکست عشقی مخالفم

به دوستانی که تمایل به چسبنده بودن دارن نکته ای رو گوشزد میکنم که دوست ندارن بشنون و ممکنه از من بدشون بیاد اما چه باک

آدما میان که برن . همون اندازه که بودنشون خوبه رفتنشون هم خوبه

کسی که میره با یه سیلی به ما یاد اوری میکنه که هوی فلانی ! هوا برت نداره ؛ همچین تحفه ای هم نیستی .

اگه اینجوری به ماجرا نگاه کنی که طرف با رفتنش بهت کمک کرده تا آدم بهتری بشی ، به نظرم جا داره ازش تشکر هم بکنی

چرا باید با تو بمونه؟ تو چی داری که اون بخواد تا ابد با تو توی رابطه بمونه؟ پس سعی کن خواستنی تر بشی اون شعار معروف اونقدر خوب باش که گرفتن خودت از بقیه براشون بزرگترین مجازات باشه

اگه خواستنی بودن رو در ظاهر میبینی باید بگم ظاهر اونقدرا ماندگار نیست. ژل و فیلر و بوتاکس و زاویه فک راینوپلاستی ژنیوپلاستی بلفاروپلاستی ماموپلاستی لمینیت و ونیر و چیزایی که فقط جنبه ی زیبایی اونم موقتی و با ریسک آسیب پایدار به سلامتی دارن که چی؟ چه دستاوردی واسه خودت داره ؟

بگذریم

شکست رابطه یا بهتر بگم پایان رابطه به معنی باختن نیست

رابطه برد و باخت نداره

اگه حس باختن میکنی اشتباه از خودته اما پذیرفتن این اشتباه کار سختیه ... در نتیجه بازی کردن نقش قربانی رو انتخاب میکنی تا ترحم دیگران رو جلب کنی مهرطلب بودن شاخ و دم نداره ، گدایی محبت همینه

اگه فکر میکنی تو خوب مطلق بودی و اون بهتر از تو گیرش نمیاد . اگه فکر میکنی لیاقت نداشته بهتره بگم ادما ضربه هایی که خوردن رو خوب یادشون میمونه اما ضربه هایی که زدن نه

اون دون ژوانی که هیچوقت دست رد به سینه ش نخورده ؛ من نیستم

۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۹ ، ۰۹:۵۰
مهربان
چهارشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۹، ۰۸:۳۵ ق.ظ

سهم من از بودن تو یه خاطره س همین و بس

همیشه فیلم ها و داستان های تلخ رو نسبت به ماجراهای پایان خوش ترجیح میدادم در واقع برام بیشتر ملموسه

از خاطرات روزهای کوهنوردی وقتی ساعت های طولانی توی کویر یا کوه بدون آب گیر میوفتادیم ، مسیرهای سخت و دیواره رو با اشک و اه و گریه طی میکردیم وقتی تا کمر تو برف بودیم وقتی حس میکردیم گم شدیم یا اون شبایی که از سرما تا صبح تو پناهگاه یا شکاف سنگ ها سگ لرز زدیم ، وقتی شب دچار ارتفاع زدگی شدم همه ی اونا از برنامه های طبیعت گردی و جنگل و خانوادگی واسم لذت بخش تر بود

توی شرایط سخت کمتر احساس تنهایی میکردم . سختی واسم حس زنده بودن داشت .توی فیلم پلتفرم یه جای هست که تریماگاسی به گورنگ میگه تو از اونایی هستی که اگه توی طبقات بالا (رفاه کامل) باشی خودتو پرت میکنی پایین

من همونی ام که تو شرایط سخت زنده میمونم ، درد بهم یاداوری میکنه که هنوز زنده ام تلاش برای زندگی و تنازع بقا بهم انگیزه میده اگه بیکار باشم عصبی و سویسیدال میشم 

.

# علامت سوال . شادمهر

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۴ دی ۹۹ ، ۰۸:۳۵
مهربان
دوشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۹، ۰۴:۵۷ ب.ظ

گل همه رنگش (( بده ))

قدیم ندیما که شیفت بیمارستان و اورژانس میدادم شبها گوشیم رو سایلنت نمیکردم(حتی وقتی کشیک نبودم) اما الان که دیگه درمانگاه نشین شدم شبا با خیال اسوده میخوابم .منتها به واسطه ی اینکه صبح خیلی زود بیدار میشم شبا مثل مرغ زود خوابم میبره

اونشب قبل از اینکه گوشیم روسایلنت کنم خوابم برده بود . دوازده دیدم یه دوست نسبتا قدیمی داره زنگ میزنه (اخرین تماسش حدود شیش ماه پیش بود همین ساعتها در مورد تداخل الکل و فلوکستین)

خوبی؟ با بچه ها جمع بودیم خونه ی من ؛ یه ذره گل کشیدیم یکی از بچه ها فاز بد گرفته ، رفته بالا پایینم نمیاد .گیر داده منو ببرین دکتر دارم میمیرم . میشه بیای ؟

چشه حالا؟ یه سری چیزا گفت تهش هم گفت خودمم یه کم بالام نمیتونم مدیریت کنم

گفتم لوکیشن بفرست با اسنپ میام

هنوز دستگیرم نشده بود که اوضاع از چه قراره

مامانم بیدار بود ، گفتم بچه ها کار دست خودشون دادن و اور دوز کردن برم ببینم چه خبره . گفت چجور ادمایی هستن؟ گفتم یکیشونو میدونم سابقه کیفری و حبس داره . گفت مواظب باش

کیفم ، دستگاه فشار و چندقلم دارو برداشتم

خونه ی فوق العاده نامرتب ، تاریک و کثیفی بود .پاکتهای سیگار دورتا دور اتاق ریخته بود

حدود 40 ساله ؛ مادر دو فرزند ، بدون بیماری زمینه ای یا مصرف داروی اعصاب و روان . گفتم فقط گل؟ گفت اره با سیگار اما زیاد کشیدیم. بار اولشه ؟ نه

گفتم دور و برش رو خلوت کنین . یکیشون رفت تو اشپزخونه مشغول اشپزی شد بقیه شون همونجا نشستن مثل جغد به من زل زدن

چندتا معاینه کوچیک که دیدم خبر خاصی نیست

نشستم جلوش پرسیدم خوبی؟

گفت من مرده بودم . روحم رو دیدم از بدنم جدا شد . از بالا بقیه رو میدیدم . اما دوباره برگشتم . تقصیر ایناس

گفتم :خب  الان که زنده ای . دیگه چیکارا کردی؟ میدونی الان کجایی؟

تو دکتری ؟ میخواستم بهش تیکه بندازم اما دیدم توان درک و تحلیلش رو نداره .گفتم اره

من دارم میمیرم ؟

نه هنوز

دیوونه چی؟

نه اونم نمیشی

از کجا میدونی ؟

چون من دکترم

سوالاتش رو بهت زده و مثل عقب مونده ها میپرسید

این وسطا حضار هم نظریه پرتاب میکرد

مطمینی من نمردم؟.

دستشو گرفتم دست منو حس میکنی ؟

آره

پس نمردی .

اما شاید دیوونه شدم .

دست منو فشار بده

خب دیدی تونستی دستمو فشار بدی یعنی دستور رو اجرا میکنی و دیوونه نشدی

بچه هام مادر دیوونه نمیخان . اگه دیگه دوسم نداشته باشن چی؟

اما تو که دیونه نمیشی .

گفت آره بعد سرش رو انداخت پایین و چند دقیقه ای به سکوت گذشت

صاحب مجلس که بالاسر من وایساده بود گفت آخی داره با ترس هاش مواجه میشه .اول ترس از مرگ بعد دیوونگی حالا هم دوست داشته نشدن . بعد رفت بیمار ! رو بغل کرد

نهههه نهههه نهههههه  بیمار یهو آب روغن قاطی کرد فریاد زنان گفت من دارم دیوونه میشم چرا منو نمیبرین دکتر ؟

صابخونه گفت خب مثل اینکه تر زدم .

بهش گفتم میری بیرون یا با چک و لگد بیرونت کنم ؟

صابخونه :منم میخوام یاد بگیرم خب . گفتم برو حالا وقتش نیس

هر پنج دقیقه سوالا رو میپرسید

خلاصه که تا سه و نیم طول کشید اوردمش پایین .

بیمار رو سپردم دست رفیقاش که برگردم خونه ؛ طی بیست دقیقه اونقدر دستش انداختن و سر به سرش گذاشتن میخواستن جرات حقیقت بازی کنن که دوباره قاطی کرد

هیچی دیگه موندم و سیکل سوالات هر چند دقیقه تکرار شد تا 6 صبح که خوابش برد

.

پ ن یک : میشد بهش دارو بدم اما اگه الکل یا مخدر باهاش مصرف کرده بود اوضاع خیلی خراب میشد و اونجا هم امکانات بیمارستانی یا درمانگاهی موجود نبود

پ ن دو :  یک درصد ازافرادی که حتی یه بار گل مصرف میکنن دچار جنون برگشت ناپذیر میشن عارضه ش هم مستقل از میزان مصرفه

پ ن سه : همتون با هم گل نزنین یکی مصرف نکنه که اگه کسی حالش بد شد ببرتش  بیمارستان

پ ن چهار : کلا گل نزنین یه چیزایی هست که لذتش میره اما مسئولیتش میمونه

 

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۱۶:۵۷
مهربان
دوشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۴۸ ب.ظ

دنیای قشنگ نو

من نه افسرده م نه بدبین 

واقعیت هایی بصورت واضح میبینم که گاهی تو چشمات رو به روی اونها می‌بندی فانتزی هایی تصور میکنی که هیچوقت راهی به این دنیا نداشتن . 

توی ذهنت با آدمایی بحث میکنی ، کتکشون میزنی یا حتی باهاشون سانفرانسیسکو میری که بیش از پنج ثانیه مکالمه نداشتین یا بخاطر یه بوق ممتد از دستشون عصبانی شدی و فقط عصبانی شدی نتونستی واکنش عملی انجام بدی 

واسه برادرت تولد پرفکت و رویایی گرفتی . پنجاه و یک عکس از شرح ماوقع توی اینستاگرام گذاشتی در حالی که شبش رو با چشم گریون خوابیدی 

فکر میکنی چندتا دوست واقعی داری؟ اونی که میگفتی بهترین دوستته ، همسایه ش بخاطر بوی تعفن جسد دار زده شو توی حموم پیدا کرد بعد از چند روز ... نه تو تنهایی 

اونقدری که می‌نویسی خوب ، خواستنی یا صادق نیستی اونقدری که تصور میکنی زیبا نیستی اپلیکشن های خوبی داری و حتی بیش از اونچه که باید واسه ویرایش عکسهات زمان صرف میکنی 

کدوم نیمه ی لیوان رو میخوای ؟ واقعیت های دردناک یا دروغ های زیبا؟

.

.

.

.

© عنوان مطلبم کتابی از آلدوس هاکسلی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۹ ، ۲۲:۴۸
مهربان
يكشنبه, ۷ دی ۱۳۹۹، ۰۱:۵۷ ب.ظ

I told you , I was sad

+علی می‌گفت درمان افسردگی نه ssri نه SNRI نه tca

- درمانش دلِ خوشه

+ نظر علی به مرگ نزدیک تر بود مرگ . منم از قضا هم عقیده ش هستم

- تو افسرده ای ، به مشاور احتیاج داری

+ دیونه خودتی اونی که هرشب سه نوع قرص اعصاب میخوره تویی نه من

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۷ دی ۹۹ ، ۱۳:۵۷
مهربان
جمعه, ۵ دی ۱۳۹۹، ۱۲:۱۳ ب.ظ

شاید اگر دائم بودی کنارم

میگه  چه حوصله ای داری که خودتو معلق نگه داشتی

میگم تو هدفت رو میخوای من از مسیر لذت میبرم یا بذار اینجوری بگم تو مقصود رو میخوای من مسیر رو

.

میگم هیچوقت نپرس پس کی میای خواستگاریم

میگه اگه فلان تاریخ اومدی که اومدی اگه نیومدی برو دس خدای مهربون

جوابی نمیدم اما تو ذهن خودم مسئله رو بررسی میکنم و نتیجه رو هم که واضح میبینم

.

میگه چرا نمیخوای بامن تو یه خونه زندگی کنی؟

میگم یه سری محدودیت داره

میگه تا کی اینجوری ادامه داره اگه یه سال دو سال دیگه با هم نباشیم چی؟ 

میگم مهم الانه

بق میکنه میگه نشونه ی بدیه

.

میگه از اینکه ویرجین نیستم نگرانم

میگم مگه انتخاب خودت نبوده ؟

میگه با چند نفر باید اشنا بشم، بهشون دل ببندم و رابطه که به جاهای خوبش رسید شرایطم رو بگم و اونا منو پس بزنن شاید یکیشون منو قبول کنه

نظرم رو واسه خودم نگه میدارم

.

یه ربع لاینقطع حرف میزنه ، نفس نمیکشه 

میگم افتادی رو دور باطل و واضحه که خودت نمیدونی

میگه خب اگه خودم عقل داشتم که از تو نمیپرسیدم

میگم واضحا دنبال اینی با یکی آشنا بشی که هدفش ازدواج باشه و تا اینجاش بد نیست 

مشکل از جایی شروع میشه که خیلی تند میری و نمیتونی هدفت رو پنهان کنی...

.

میگه وقتی دل میبندم نمیخوام دل بکنم

میگم تو رابطه داری ، کار میکنی ، ادای استقلال درمیاری اما مستقل نیستی

تو یکیو میخوای که مسیولیت زندگیت رو قبول کنه واسش قرمه سبزی درست کنی بهت حق طلاق و حق خروج از کشور بهت بده مهریه ت هم 50 درصد اموال شوهرت باشه

اینده ت رو هم میخوای پیش بینی کنم؟ در سال اول ازدواج ده کیلو وزن اضافه میکنی . ساعت کاریت رو خیلی کم میکنی و هدف بعدی که واسه زندگیت تعیین میکنی میشه فرزند

.

میگه من آدم ساختن و تعمیر کردنم نه تعویض کردن . من فرزند پدر مادری ام که خیلی مشکلاتشون بیشتر بوده اما جدا نشدن

میگم از فضل پدر تو را چه حاصل؟ اونا نسل قدیم تر بودن تربیت و تحصیل و شرایطشون فرق داشت. فرق هست بین کسی که میتونه بره ولی میمونه با کسی که مجبوره بمونه. مادر تو طلاق میگرفت کجا رو داشت که بره؟ سرکوفت اطرافیان. نگاه جامعه . حتی معیشتش هم تحت شعاع قرار میگرفت

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۹ ، ۱۲:۱۳
مهربان
دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۹، ۰۸:۱۸ ق.ظ

مهربان هستم یه پایگاه داده

علی از من 3 سال بزرگ تره با سواد پر انرژی خیلی مودب و اجتماعی.

حیف فقط یه روز باهاش شیفت بودم توی یه درمانگاه جدید ، خیلی خلوت و تقریبا دوست نداشتنی

عکس کوچولوش رو بهم نشون داد پنج سالش بود و شرور به نظر میرسیدگفتم چه خوشگله گفت به مامانش رفته

هرچند خود علی هم چهره ی گشاده و خوبی داشت اما بیچاره موهاش کم پشت شده. کارشناسیش رو پرستاری خونده بود الانم ترم آخر ارشد ژنتیک 

زیست میخوند واسه کنکور سراسری ....با هدف دندونپزشکی

گذاشتم  حرف بزنه 

رسید به اونجایی که یک ساله خانومش سر ناسازگاری گذاشته و با چیزایی که تعریف کرد یه پیش داوری هایی کردم اما به صورت نظر شخصی واسه خودم نگهش داشتم

به من ربطی نداره . تجربه ی اون به درد من نمیخوره و تجربه ی من به درد اون

با احترام ازش حرف میزد و ( اون خانوم ) خطابش میکرد . واسه حضانت فرزند قراره دادگاه تصمیم بگیره

400 سکه!

140 تا سکه رو دادگاه به عنوان استطاعت در نظر گرفته واسش به صورت یه نیم سکه هر ماه

طلاق به درخواست همسرش بوده اما علی گفته مهریه رو هم پرداخت میکنم

گفت نمیشه که به زور کسی رو نگه داشت

حرف کثیفیه اما فکر  میکنم کاش یکی هم پیدا میشد تا 23 سال اینده ماهی 6میلیون به حسابم میریخت

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۹ ، ۰۸:۱۸
مهربان
جمعه, ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۰۳ ب.ظ

دراما کویین

+ ادرارم نارنجی شده 

- توهم زدی بابا ولش کن

فرداش 

درسته که چشمم خوب نمیبینه ، گوشم هم درست نمیشنوه اما حس بویایی من عالیه . ادرارم واضحا بوی خون میده

پاشد نشست . نگران پرسید درد داشتی؟ با لبخند گفتم نه

-RCC نباشه؟! نوبت بگیرم واسه سونو؟

+گفتم بیخیال بابا این همه تشخیص  حالا من که نه ریسک فاکتور دارم نه سنم بالاست 

-خواهر منشیم هماچوری بدون درد داشت واسش سونو نوشتم وقتی ازم پرسید چیز بدی که نیست ؛ با اطمینان گفتم نه خیالت راحت و سال بعد بخاطر RCC  اکسپایر شد.32 سالش بود

+میخندم میگم چه خوب 

-میگه اگه باشه واقعا نمیخوای درمان کنی؟

+یه موهبت الهی نصیبت بشه تو پسش میزنی؟

-پس  من چی؟

+تو چی؟ خیلی واضحه ؛ ادامه میدی تا نوبتت بشه

- خیلی خودخواهی

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۳ ۲۱ آذر ۹۹ ، ۱۸:۰۳
مهربان
پنجشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۳۵ ب.ظ

گذشته ها گذشته؟

گمونم ارشیوم که توی میهن بلاگ بود باید به دست فراموشی بسپارم

نگرانش نیستم یه بک آپ گرفتم که بصورت متنی داشته باشمش ولی خیلی از کامنت ها حذف میشه

مهم نیست

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۰ آذر ۹۹ ، ۱۵:۳۵
مهربان
جمعه, ۷ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۳۶ ب.ظ

خشت اول

به امید خدایی که هنوز بهش باور دارم

من همون مهربانم که هفت سال توی وبلاگ یک دانشجوی پزشکی نوشتم منتها به خاطر بد روزگار به اینجا کوچ کردم

اومدیم دیگه

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۹ ، ۲۳:۳۶
مهربان